دویست و شصت و یک

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دلم خیلی گرفته، کلی گریه کردم، کلی حرف زدم برا خواهر بزرگه...

چشمام میسوزه. با استادم قرار داشتم، اونقد دلم گرفته بود که با چشم گریون رفتم دانشگاه. توی مسیر خیلی خودمو کنترل کردم که اشکام نریزن. اما تلافیشو بعد از اینکه اومدم خونه درآوردم...

هوا هم به شدّت سرده، ریزه ریزه هم برف میاد.

هوا که گرفته، بیشتر و بیشتر باعث شد که بغضم بشکنه.

 

+ با علیرضا بحثم شده تقریباً، یعنی از اون روزی که تصمیم گرفتم رابطمو باهاش شروع کنم چندباری بهش پریدم  اما ایندفعه خیلی ناجور بود‌. بحث میکنم باهاش قهر میکنم، اما دلم طاقت نمیاره... وقتی میبینم پیام نمیده ناراحت میشم. من حتی اگه قهرم بکنم اون باید با من حرف بزنه، باااااید...

++ یعنی عاشق فصل سرمام. عاشق اینم هوا سرد باشه، شال و کلاه کنم...

+++ احساس میکنم دارم مثل قبل میشم. که تا مرز افسردگی پیش رفتم. خونه نشین شده بودم. هیچی شادم نمیکرد... الان واقعاً نیاز به شادی دارم...

تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 187 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 22:04