خونه...
وای خدا انگار دارم خواب میبینم که برگشتم... از طرفی هم انگار روزای ایران نبودنم رؤیا و خیال بوده...
لحظههای خیلی خوبی رو میگذرونم... هر دقیقه که توی هواپیما میگذشت از گذر زمان لذت میبردم... خیلی حس خوب و بینظیری بود
وقتی منتظر بودم چمدونام رو بگیرم، از پشت شیشه مامانم اینا رو دیدم که دارن برام دست تکون میدن، باااال درآورده بودم...
خیلی حس خوبی بود. خیلی خیلی...
نمیذارم بین هربار سفرم فاصله زیاد بیفته، اگر بتونم سالی دوبار برم خیلی خوب میشه...
تمام حرف های نگفته ام...برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 19