1060

ساخت وبلاگ

امکانات وب

از یکشنبه هفته گذشته گلوم درد میکنه...

پنی‌سیلین، دگزامتازون... دردم بهتر شد... ولی هنوز خوب نشدم... هیچکدوم از علایم کرونا هم‌ ندارم...

چند روز بگذره دوباره میرم دکتر اگر خوب نشدم...

+ مدت طولانی‌ای بود که از زندگیم و همه چیم راضی بودم... الانم نه اینکه از شرایطم ناراضی باشم، نه! میتونم بگم روی نقطه‌ای ایستادم که حتی نمیتونستم بهش فکر هم بکنم... همه چیز خوب و عالی... اما گاهی اوقات احساس ناکافی بودن دارم... این حس‌های بد از طرف خانواده بهم انتقال داده میشه... و شروع میکنم به سرزنش خودم.... و تخریب و تخریب شخصیت خودم... اونقدری ادامه میدم که به مرز جنون میرسم و میخوام کل زندگیمو رها کنم... درسته که خیلی بیشتر از قبل اعتماد به نفس پیدا کردم، خودم رو قبول کردم و ایستادم جلوی اون هجمه‌ای که وارد میشه، و حتی بعضی وقتها باهاشون بحث کردم... درسته خودمو قوی‌تر نشون دادن بهشون... اما همیشه و همیشه از درون ترک خوردم... فقط امیدوارم این ترک‌های درونی بیشتر و بیشتر نشه، چون خیلی واضحه که به فروپاشی منجر میشن...

++ دلم برای سینما رفتنهای پشت سر هم، کنسرت و کافی‌شاپ و رستوران رفتن تنگ شده... حتی یک ماه هم نشده... اما خیلی کمبودش حس میشه... که دیگه نیست... هر ماشین sd سفید که میدیدم، دقت میکردم ببینم راننده‌ش کیه، خودشه یا نه... چقدر لحظه‌های خوب و دلنشین آدم زود میگذره و تموم میشه... اما اماااان از خاطراتی که بجا می‌مونه... 

تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 132 تاريخ : دوشنبه 27 تير 1401 ساعت: 13:31