چند وقتی بود منتظر یک جمعه موعود بودم... جمعهای که هیچوقت نمیتونستم تصورش کنم...
که یکی دوبار تا مرز اتفاق افتادن پیش رفت، اما کنسل شد...
بالاخره اتفاق افتاد...
خیلی خوش گذشت... خیییییلی...
باورم نمیشه... انگار خواب بود... تا ساعت ده و نیم اونجا بودیم... چهار نفر بودیم...
الان که اومدم خونه فک میکنم واقعی نبوده... تا حالا این احساسو تجربه کردید؟؟ که یه اتفاقی بیفته و خیلی شاد باشید، بعد از گذشت چند ساعت، احساس کنید واقعی نبوده؟؟
من الان همونم...
باورم نمیشه!!!
امیدوارم بیشتر و بیشتر و بهتر و بهتر و عمیق تر و عمیق تر بشه...
خدایا شکرت...
خیلی وقت بود از ته دل نگفته بودم شکر...
خیلی چسبید امشب بهم...
تمام حرف های نگفته ام...برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 164