فقط میرم کلاس زبان و برمیگردم خونه...
روزایی که کلاس ندارم، از وقتی بیدار میشم شروع میکنم به خوندن و تمرینامو انجام دادن، یکم استراحت میکنم و دوباره بقیهش انجام میدم...
توی تنهایی خودم دارم دست و پا میزنم... توی ناکامیهام... توی آرزوهای دست یافتنی و یا محال... و تلاش میکنم برای رسیدن بهشون... که هدفامو تیک بزنم...
تلاش میکنیم که هدفامونو تیک بزنیم...
دیر یا زود به بعضی از خولستههامون میرسیم... مثل خییییییییییلی چیزایی که بدست آوردیم اما دیدیم اونقدرم جذاب نبوده!
دوستای عزیزم(که حتی نمیدونم اسمتون چیه، نمیدونم چه شکلی هستید...) پاشید... همه ماها مثل همیم... افسرده و غمگین... پاشیم این غم و افسردگی رو بتکونیم از جونمون... زمانه باهامون بد تا کرد... خودمون با هم خوب باشیم
تمام حرف های نگفته ام...برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 183