دلیلش هرچه باشد، من هم خوشحالم که عاشق نیستم و هم دلتنگم برای آن روزهای پر از شور و شوق. خوشحالم که دیگر از جدایی یا ترس از دست دادن رنج نمی کشم، شادی ام در گرو حضور انسان دیگری نیست و دیگر ساعت ها با اشک و درد و اضطراب به گوشی موبایلم چشم نمی دوزم که ببینم جوابم را می دهد یا نه.
اما دلتنگ آن روزها هم هستم. آن روزها زنده ترین روزهای زندگی من بود. انگار بعد از تمام شدنش تکه ای از من پوسید و از بین رفت. عاشقانه ترین شعرهای ادبیات فارسی را از بر بودم. زیباترین آهنگ های عاشقانه را گوش می کردم. هیچ چیز جز او پیش چشمم نبود. هم شادی ام در اوج بود و هم غمم.
حالا دیگر مدت هاست که من از نفس افتاده ام. میل و توان عاشقی ندارم.
عشق رفته و از آن همه ماجرا فقط طعم شیرین ملایمی در خاطرم مانده است...
antelectory@
تمام حرف های نگفته ام...برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 186