619

ساخت وبلاگ

امکانات وب

حدود دوهفته پیش رفته بودیم آبادان، خواهرم هنوز اون مشکلی که داشت با زندگیش ادامه داره. شوهرش خیانت میکنه بهش، وخب هر انسانی هر چیزی رو میتونه تحمل کنه به جز خیانت...

خونه مال خواهرمه، هرچی طلا داشت فروخت تا اینکه خونه خریدن، طلاهایی که پدرم واسش خریده ( حدود بیست و اندی سال پیش)، طلاهایی که مامانم خریده واسش، سکه هایی که هدیه عروسیش بود، خیلی زیاد بودن طلاهاش، خب آبادان یه شهرستان کوچیک و محرومه، قیمت خونه خیلی بالا نیست، توی این گرونی خونه خواهرم حدود 180 تومن شده. یه وام هم گرفته بودن، که از سال پیش که خواهرم مچ شوهرشو گرفته دیگخ شوهرش وام خونه رو نمیده چون خونه به اسم خواهرمه و مامانم وام رو میداد.

با مامان و خواهرم و بچه ش(بدون داداشم، چون یه موقع درگیر نشه با شوهر خواهرم) با ماشینمون رفتیم آبادان. اول شهر که رسیدم بهش اس ام اس دادم که فلانی ما آبادانیم.

جواب داد که چیکار دارید آبادان و این حرفا. شروع کرد به تهدید که خونه رو آتیش میزنم حق ندارید برید توی خونه، میام کلی فشنگ خالی میکنم رو ماشینتون. (مردک نمک نشناس بی چشم و رو، حیف اون همه مهر و محبتی که خانواده من بهت داشتن، حیف اون همه کمک مالی که مامانم بهت کرد...).

خلاصه که ما رفتیم توی خونه. فرداش شروع کرد پیام دادن به من، که سروناز ببخشید و تو که میدونی من خواهرم دوستت دارم، از مامانم معذرت خواهی کن به خاطر حرفام...

اون شبی که رسیدیم و اون پیامای تهدید آمیزو فرستاده بود من خیلی ترسیدم. با کلی قرص آرامبخش و خواب آروم شدم.

یه سگ داشت توی خونه، گذاشته بودش توی تراس. چون خونه به اسم خواهرم بود، لجش گرفته بود و سگ رو ول میکرد توی خونه که کثیف کاری کنه. اصلا توی خونه زندگی نمیکرد، همش چسبیده بود در کون اون زن هرزه جنده. بهش گفتم فلانی سگ گناه داره ما نمیتونیم بهش غذا بدیم، بیا ببرش. گفت که باشه میام. عصر شد گفت نمیام به دوستم میگم بیاد

تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 193 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 11:37